۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه

روزمرگي


روزها مي گذره و ما گاهي يادمون مي ره كه اين روزها همون روزاي هستن كه كلي انتظار

كشيديم تا بيان . حال ما ادما هم عين روزاي ساله گاهي ابري گاهي باروني گاهي افتابي

هميشه دوست داشتم تو حال زندگي كنم و از اكنون لذت ببرم اما ذاتا ادم نوستالژيكي هستم

حالا نمي دونم از بدشانسيم بوده يا خوشانسيم...

دچار روزمرگي و خستگي شدم دارم مي رم سفر اميدوارم كه بشه يكم از خستگي هام كم بشه

دارم مي رم جايي كه به قول شاملوي عزيزم انجا كه دريا به اخر مي رسد

و اسمان آغاز مي شود.......

وقتي كه برگردم حتما روحيه و انرژي بيشتري خواهم داشت

خداوندا تو را به خاطر هر نفسم مي ستايم

هیچ نظری موجود نیست: